کد مطلب:210508 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:230

حجت روشن
- سارا احمدپور (باران)

اندیشه در حیرت است از كسی كه بهتر از او را، هیچ چشمی ندیده؛ هیچ گوشی نشنیده و در هیچ قلبی راه نیافته.

او، آیینه ی ذات پروردگار بود و می دانست هر آنچه را در آسمان ها و زمین، و در بهشت و دوزخ بود؛ از گذشته تا آینده!

او، هر آنچه داشت، از «خدا» داشت و از «قرآن» ، كه: «بیان كننده ی همه چیز است.»

او - بیش تر از همه - همه چیز را برای ما گفت و خود، چنان بود، كه می گفت... تا آن گاه كه در اتاقی با پرده های آویخته، «تبعید» ش كردند،

او را «مسموم» كردند،

«شهید» ش كردند.

و «شیعه» منسوب به اوست؛ آیا ما، «پیرو» آن صادق هستیم؟ آیا ما «پیروان» صادق هستیم؟

او، آن گونه بود؛

«مهزم» می گفت:

برای دیدن امام صادق علیه السلام به مدینه رفتم و در آن دیار، منزلی اجاره كردم.

بعد از مدتی به كنیز صاحب خانه، علاقه مند شدم و یك روز - كه هیچ كس مرا نمی دید - فقط دست هایش را گرفتم.

همان روز، به دیدار امام شتافتم. پرسید:

- امروز كجا بودی؟

بی درنگ گفتم:



[ صفحه 100]



- امروز را در مسجد به سر بردم!

حضرتش فرمودند:

- آیا نمی دانی فقط پرهیزكاران، به مقام ولایت، دست می یابند؟!

«من مردی گناهكارم و هرگز نمی توانم از زشتی ها، دست بردارم...

به خودت نگاه نكن كه از دام های «شیطان» ، رهانیده شده یی. اگر می توانی حال مرا به امام صادق علیه السلام بگو، شاید چاره یی برایم اندیشد.»

«ابی بصیر» ، پیغام همسایه ی خود را - كه از گناهان آشكارش به تنگ آمده بود - در مدینه به امام رساند.

حضرتش فرمود:

- سلام مرا به او برسان و بگو: اگر گناه را ترك كند، بهشت را برایش ضمانت می كنم.

ابی بصیر، از سفر بازگشت و سلام و پیغام حضرت را به همسایه ی خویش بازگفت... و چند روز بعد، به دیدار او - كه در حال مرگ بود - شتافت.

مرد همسایه فقط برای چند لحظه، چشم هایش را گشود و گفت:

- امام صادق علیه السلام به وعده اش وفا كرد...

ابی بصیر می گفت: سال بعد در مدینه به منزل امام رفتم؛ هنوز وارد اتاق نشده بودم، كه فرمود:

- ابابصیر! ما به وعده ی خود، وفا كردیم!

و آن گاه كه شنید پسر عمویش در میان مردم، لب به ناسزا گفتن حضرتش گشوده، بی درنگ از جا برخاست و دو ركعت «نماز» خواند



[ صفحه 101]



و یك «دعا» :

«خداوندا! من از حق خودم گذشتم؛ تو نیز از او درگذر و به كردار زشتش گرفتار نكن!»

و... همو بود، كه در واپسین لحظه های زندگی اش، همگان را فراخواند و در وداع آخر - كه همه ی چشم ها و گوش ها متوجه او بود - سفارش آخرش برای مان باز گفت:

«شفاعت ما، هرگز به كسی كه نماز را سبك شمارد، نمی رسد.»

آری، كار نیكو از هر كه سر زند، خوب است و از ما، بسی ارزش مندتر؛ و كار زشت از هر كه سر زند، نكوهیده است و از ما، بسی نكوهیده تر!

چون ما منسوب به اوییم.

او، چنان بود كه می گفت؛

آیا ما نیز چنین هستیم، كه می گوییم؟!